رفتم در خونشون خبر شهادتش رو بدم .
در رو باز کردن.
همسرش قتداقه به بغل اومد جلو در .
بچه ش یه ماه بیشتر نمیشد که به دنیا آمده بود .
- ۱ نظر
- ۱۰ دی ۹۱ ، ۲۳:۰۹
رفتم در خونشون خبر شهادتش رو بدم .
در رو باز کردن.
همسرش قتداقه به بغل اومد جلو در .
بچه ش یه ماه بیشتر نمیشد که به دنیا آمده بود .
ماجرای امان نامه اثبات کرد ؛
عباس علمدار هم که باشی،
دشمن برای جدا کردنت از ولایت برنامه دارد.
وصیتی از شهید مجید محمدی:
مادر پیری دارم و همسری و سه بچه ی قد و نیم قد .
از دنیا هیچ ندارم جز یک وصیت ؛
روز قیامت یقه تان را میگیرم اگر پشت ولایت فقیه را خالی کنید .
خسته از چند روز تفحص،
صبح نیمه شعبان، ناامیدی و خستگی و ...
متوسل به امام زمان شدیم .
تا اینکه در غروب شرهانی نگاه ما متوجه چند شقایق زیبا شد .
باورم نمیشد .
روی پیشانی شهید روییده بودند .
شهید مهدی منتظر قائم ...